ناپلئون هیل کیست؟
خواندن زندگینامه افراد موفق یا کسانی که سعی در آموختن موفقیت به دیگران داشتند، می تواند به شکلی متفاوت، ما را با جزئیات اجرای قوانین موفقیت و حتی تأثیرگذاری آن ها روی زندگی واقعی افراد آشنا کند؛ به همین دلیل در این قسمت از خانه سرمایه به سراغ «زندگینامه ناپلئون هیل» می رویم و با بررسی به بخش های مختلف زندگی او با دیدگاه های این نویسنده معروف موفقیت آشنا می شویم. با ما همراه باشید.
ناپلئون هیل، کودکی تنها و سرکش
در آغاز زندگینامه ناپلئون هیل (Napoleon Hill)، سری به دوران کودکی او می زنیم. هیل در سال 1883 در اتاقی که تنها محل زندگی خانواده فقیر او بود متولد شد. اوضاع مالی خانواده کوچک آن ها بسیار بد بود و پدرش از پس مخارج معمولی خانه هم برنمی آمد.
مادر هیل زمانی که او فقط 9 سال داشت به دلیل سوءتغذیه و بیماری های ناشی از آن فوت کرد. ناپلئون با مرگ مادرش تنهاتر از قبل شد. فشار این ماجرا و فقری که انگار قرار نبود تمام شود، از او یک پسربچه سرکش و لجباز ساخت. پدر ناپلئون تنها دو سال این وضعیت را تحمل کرد و وقتی که دید از پس این پسربچه برنمی آید با بیوه یک مدیر مدرسه ازدواج کرد.
وقتی یک نامادری، ناامید نمی شود!
این ازدواج، بیشتر از آنچه پدر ناپلئون را خوشحال کند، به داد پسرش رسید؛ چون مادر جدیدش به این سادگی ها میدان را برای این پسربچه لجباز خالی نکرد و برای تغییر او جنگید. درنهایت هم پیروز میدان شد و توانست روح زخم خورده ناپلئون را آرام کند. قدم بعدی برای مادر جدید ناپلئون، علاقه مندکردن او به درس و مدرسه بود.
او در این کار هم به موفقیت رسید و تا اندازه ای پیش رفت که ناپلئون، عاشق مطالعه و نوشتن شد. پدر ناپلئون هم از این تغییر در امان نماند و یک دفتر روزنامه راه اندازی کرد. ناپلئون که داشت پله های یادگیری را دو تا یکی با شوق بالا می رفت به عنوان روزنامه نگار در دفتر پدرش مشغول به کار شد.
آغاز سفر و ماجراجویی در پی موفقیت
در ادامه زندگینامه ناپلئون هیل به سراغ دلیل علاقه او به شغل وکالت می رویم. ناپلئون در 17 سالگی از دبیرستان فارغ التحصیل شد و برای ادامه تحصیل به مدرسه بازرگانی «Tazewell» رفت. در این میان یک فرصت عجیب برای دستیاری دادستان سابق ایالتی پیدا کرد. این ماجرا سبب شد تا ناپلئون هیل به حرفه وکالت علاقه مند شود و در این رشته ثبت نام کند، اما مشکلی وجود داشت و آن کمبود نقدینگی برای ادامه تحصیل در این رشته بود.
ناپلئون با وجود آنکه همیشه بخشی از درآمدش را برای تحصیلش پس انداز می کرد، این مقدار آن قدر زیاد و چشمگیر نبود که بتواند پاسخگوی شهریه این دانشگاه باشد؛ به همین دلیل تلاش کرد تا در حرفه نویسندگی به شیوه ای متفاوت عمل کند و با درآمدی که از این راه به دست می آورد، هزینه تحصیل در رشته مورد علاقه اش را فراهم کند.
ملاقات با کارنگی و جست وجو برای یافتن یک نور امید
نقطه عطف زندگینامه ناپلئون هیل، ملاقات او با «اندرو کارنگی» است. ناپلئون به کمک شغل روزنامه نگاری و تخصصی که در طول چندین سال کار در این زمینه به دست آورده بود توانست با اندرو کارنگی قرار ملاقات بگذارد. او در این ملاقات از کارنگی درباره ثروت و موفقیت سؤال هایی کرد.
چگونه مانند نخبگان به سود مستمر در ترید برسیم؟ جمعه ساعت 18
همین جا بود که کارنگی به او پیشنهاد داد به کمک او با افراد دیگر همچنین مصاحبه ای را انجام دهد و از میان صحبت هایشان روش ها و عادت های موفقیت را استخراج کند، ولی کارنگی از همان آغاز کار به او هشدار داد که این کار زمانی می تواند به تو سود برساند که سال ها روی انجام این مصاحبه ها زمان بگذاری. با این حساب نمی توانی به این زودی ها برای درآمد آن نقشه بکشی و باید فکر دیگری برای امرار معاش بکنی.
ناپلئون که با امید به یافتن راهی برای پرداخت کردن شهریه دانشگاهش این مصاحبه را آغاز کرده بود ابتدا کمی ناامید شد، ولی بعد تمام شجاعتش را جمع کرد و به کارنگی گفت این پیشنهاد را قبول می کند. کارنگی هم به او قول داد تا ترتیب ملاقات هیل با این افراد را بدهد.
تلاش برای راه اندازی شرکت های مختلف و شکست پشت شکست
حالا ناپلئون ملاقاتی با افراد معروف داشت، اما در این میان باید خرج خودش را هم درمی آورد؛ به همین دلیل، راه ها زیادی را برای درآمدزایی امتحان کرد. اولین کار او این بود که با پس اندازش و البته کمک چند نفر از دوستانش شرکت «Acree-Hill Lumber» را راه اندازی کند. این شرکت در زمینه خرید و فروش الوار فعالیت می کرد، ولی پس از یک سال ورشکست شد.
هیل یک بار دیگر شانس خود را برای کارآفرینی امتحان کرد و این بار «کالج اتومبیل واشنگتن» (Automobile College of Washington) را راه اندازی کرد. این شرکت هم به سرنوشت شرکت قبلی مبتلا شد. هیل درهای شرکتش را بست و با جیب های خالی، پیشنهاد زندگی در کنار خانواده همسرش را پذیرفت.
شرکت شکلات سازی و نشستن بر کرسی استادی
هیل مدت زیادی در کنار خانواده همسرش نماند و پس از مدت کوتاهی، راهی شیکاگو شد تا مدیریت یک شرکت شکلات سازی را بر عهده بگیرد. در همین گیرودار بود که به او پیشنهاد شد در دانشگاه «La Salle Extension» روی کرسی استادی بنشیند.
او باز هم به سراغ راه اندازی شرکت های مختلف رفت. حتی ایده چند مجله موفقیت هم به ذهنش رسید، ولی به طرز عجیبی بعد از اینکه در این کسب و کارها به موفقیت نسبی می رسید به طرز بدی در آن ها شکست می خورد. شاید عجیب ترین بخشی که در زندگینامه ناپلئون هیل با آن برخورد می کنیم، ماجرای شکست های پی در پی او باشند. درواقع ما انتظار نداریم کسی که مدام از موفقیت و روش های آن می نوشت، نتوانسته باشد آن قوانین را در زندگی خودش پیاده کند. جالب اینکه خود هیل هم چنین نظری را داشت.
هیل در کتاب «غلبه بر شیطان» در مورد این روزهای خود گفت: «انگار طلسم شده بوده بودم. هر بار بعد از اینکه یک کسب و کار را به راه می انداختم و در آن موفقیتی قابل توجه می رسیدم، چیزی در وجودم سر ناسازگاری برمی داشت و من از اعماق روحم دیگر تمایلی به ادامه آن کار نداشتم! به دنبال این ماجرا هزار و یک اتفاق عجیب دست به دست هم می دادند تا عاقبت آن کسب و کار به ورشکستگی ختم شود!»
وقتی ناخودآگاه ناپلئون هیل وارد عمل می شود
در ظاهر انگار قرار نبود ناپلئون هیل بتواند براساس نوشته هایش و نکته هایی که از زندگی مردان و زنان موفق آموخته بود به موفقیت برسد. خودش هم کم کم داشت به این ماجرا شک می کرد. با خودش می گفت چطور ممکن است این قوانین و راهکارها عده ای را به موفقیت برسانند و برای برخی بی فایده باقی بمانند؟
هیل بعدها فهمید که این قوانین فقط در یک صورت کاربرد خودشان را نشان می دهند و آن هم هنگامی است که اهداف فرد با ارزش های درونی اش همسو باشند. درباره هیل، ارزش های درونی او در نویسندگی موفقیت خلاصه می شدند. او هر چیزی غیر از این را نوعی مزاحمت فکری در نظر می گرفت.
اما اهدافی که در زندگی برای خودش انتخاب می کرد دقیقاً از جنس همان مزاحمت های فکری بودند. این تناقض به اهداف خوب هیل اجازه رشد نمی داد. درنهایت، وقتی هیل برای فرار از یک قاتل تحت تعقیب در خانه اقوامش پنهان شده بود، توانست با حقیقت عملکردش آشناتر شود. درواقع، قوانین، درست بودند. این هیل بود که از آن ها اشتباه استفاده می کرد.
آغاز چاپ کتاب های موفقیت و باز شدن درهای خوشبختی
در زندگینامه ناپلئون هیل، شکست ها پی در پی هم می آیند. البته موفقیت ها هم همین ویژگی را دارند. به قول خودش «در هر مشکل یا شکست، بذر چندین فرصت نهفته است». بعد از آنکه قاتل فراری توسط پلیس دستگیر شد و آرامش به زندگی هیل برگشت، او تصمیم گرفت از فرصت باقی مانده زندگی اش به خوبی استفاده کند. وقتی در حال قدم زدن برای یافتن یک راه نجات بود، توانست برای اولین بار با ندای قلبش و حقیقت چیزی که واقعاً می خواست، آشنا شود.
او به دنبال راهنمایی های قلبش به کالیفرنیا رفت، به طرز عجیبی یک ناشر برای یادداشت های موفقیتش پیدا کرد و در راه بازگشت به خانه، وقتی که چک پیش پرداخت آن ناشر را در جیب داشت، یک شغل مشاوره فروش در شرکت خودروسازی را هم تنها با یک تلفن زدن به دست آورد. هیل مسیر خودش را پیدا کرده بود و داشت همان طور که راه می رفت زندگی واقعی خودش را می ساخت.
نگاهی به کتاب های ناپلئون هیل
از ناپلئون هیل 11 کتاب به یادگار مانده است. بیایید نگاهی به این کتاب ها و محتواهای درونشان بیندازیم:
-
قوانین موفقیت «The Law of Success» (1928)
اولین کتاب ناپلئون هیل بود که برخلاف نویسندگان کتاب اولی، به دلیل سابقه طولانی نویسندگی هیل در صنعت نشر و روزنامه نگاری به شکلی کاملاً حرفه ای نوشته و منتشر شد. این کتاب سبب شد تا توجه مردم به سوی فردی که با قلمش، امید، انگیزه و راهکار رسیدن به موفقیت را آموزش می داد آشنا شوند.
-
نردبان جادویی برای رسیدن به موفقیت The Magic Ladder to Success» (1930)»
این کتاب که دومین اثر ناپلئون هیل است در زمانی نوشته و منتشر شد که رکود اقتصادی روی زندگی بسیاری از مردم از جمله خود ناپلئون اثرهای عمیقی گذاشته بود. هیل در هنگام نگارش این کتاب، بخش بزرگی از اموالش را از دست داده بود و با مشکلات ریز و درشتی سروکله می زد، ولی درنهایت توانست آن ها را با شیوه ای که درباره اش می نوشت، حل کند.
-
بیندیشید و ثروتمند شوید Think and Grow Rich» (1937)»
این کتاب که هنوز هم یکی از منابع رسیدن به موفقیت است، سومین کتاب ناپلئون هیل یعنی «بیندیشید و ثروتمند شوید» است. ناپلئون توانست با نگارش این کتاب دوباره به اوج موفقیت برگردد و بسیار معروف شود.
بیشتر از 15 میلیون نسخه از این کتاب به فروش رفت و حتی امروز هم در صدر یکی از کتاب های پرفروش قرار دارد. میلیون ها خانواده در زمان رکود اقتصادی توانستند با راهنمایی این کتاب، خودشان را از دام فقر نجات دهند و زندگی تازه ای را بسازند.
-
غلبه بر شیطان «Outwitting the Devil»
در زندگینامه ناپلئون هیل با کتابی آشنا می شویم که تنها چند سال از انتشار آن می گذرد. این کتاب که یک مصاحبه خیالی میان ناپلئون هیل و شیطان بود، در سال 1938 نوشته شد، اما به دلیل ترس از واکنش های شدید به مطالب این کتاب، تصمیم گرفتند چاپ آن را تا زمانی نامعلوم، عقب بیندازند. درنهایت این کتاب توسط بنیاد ناپلئون هیل و پس از مقداری ویرایش و دست کاری در سال 2011 چاپ شد.
-
چگونه راه خود را در زندگی بفروشیم How to Sell Your Way Through Life» (1939)»
ناپلئون هیل در طول مصاحبه هایی که با بزرگ ترین رهبران جهان داشت، تنها به دلایل موفقیت یا شکست دست پیدا نکرد. او با گنجینه ای از نکته های مهم درباره فروش روبه رو شده و همچنین با روش های جالب و کاربردی متقاعدسازی، مذاکره و نفوذ آشنا شد. او در کتاب «چگونه راه خود را در زندگی بفروشیم؟» به موضوع های دیگری مثل کارآفرینی، رهبری و ویژگی های شخصیتی برای رسیدن به این موقعیت پرداخت.
-
شاه کلید رسیدن به ثروت The Master-Key to Riches» (1945)»
ناپلئون هیل در این کتاب، بخش های دیگری از روش های دستیابی به موفقیت را برای خوانندگانش آشکار می کند. با وجود این، بسیاری بر این باور هستند که کتاب «شاه کلید رسیدن به ثروت» از نظر کیفیت، چندین پله پایین تر از کتاب معروف قبلی او یعنی «بیندیشید و ثروتمند شوید» بود.
-
چگونه حقوق خود را افزایش دهید How to Raise Your Own Salary» (1953)»
ناپلئون هیل در این کتاب روی بخشی جزئی تر و شاید برای بسیار از مردم، جالب تر موفقیت دست گذاشت و آن روش های افزایش درآمد با استفاده از شیوه رفتار، تفکر و باورها بود. این کتاب با استقبال بسیار خوبی از سوی مردم روبه رو شد و اعتبار ناپلئون هیل را بالاتر برد.
-
موفقیت از طریق نگرش ذهنی مثبت «Success Through a Positive Mental Attitude» با همکاری «کلمنت استون» (1959)
ناپلئون هیل در این کتاب، رویکردی عمیق تر نسبت به موفقیت را نشان می دهد و لایه هایی جالب از تأثیر جنس بر روی زندگی انسان را به نمایش می گذارد.
-
با آرامش ذهن به ثروت برسید Grow Rich! With Peace of Mind» (1967)»
نکته جالب درباره زندگینامه ناپلئون هیل این بود که خودش نیز همراه با خوانندگانش پیوسته در حال یادگیری و رشد فکری بود. او در این کتاب، آخرین روش هایی را که می توانستند به خوانندگانش برای رسیدن به موفقیت، ثروت و درآمد بیشتر کمک کند دور هم جمع کرد.
-
از طریق متقاعدکردن، موفق و ثروتمند شوید Succeed and Grow Rich Through Persuasion» (1970)»
هیل در این کتاب، روش هایی را به خوانندگانش نشان داد که با کمک آن ها بتوانند از طریق قانع کردن دیگران، مسیر رسیدن به موفقیت موردنظرشان را هموارتر کنند. با وجود این، این کتاب نتوانست موفقیت چندان بزرگی برای هیل داشته باشد.
-
شما می توانید معجزه خودتان را بسازید You Can Work Your Own Miracles» (1971)»
این کتاب آخرین کتابی بود که توسط ناپلئون هیل نوشته شد. او سعی داشت در این کتاب، روش رسیدن به موفقیت را از طریق ساخت یک شخصیت موفق به خوانندگانش نشان دهد و البته اجل مهلتش نداد که کتابش را تمام کند؛ به همین دلیل این کتاب به خاطر مطالبی که نیمه کاره مانده بودند، ویراستاری ضعیف و… نتوانست اثری به قدرتمندی دیگر کتاب های هیل باشد.
شاید اگر عمر او تا تمام شدن این کتاب کفاف می داد، اکنون ما نقد دیگری درباره این کتاب می نوشتیم. با وجود این برای کسی که به دنبال آگاهی و تحول است، حتی یک واژه درست در زمان درست نیز کفایت می کند.
فراز و فرودهای زندگی خانوادگی ناپلئون هیل
با وجود آنکه ما حق قضاوت درباره تصمیم های زندگی دیگران را نداریم، ولی پرداختن به بخش هایی از زندگی شخصی هر فرد، قسمتی جدایی ناپذیر از زندگینامه آن ها را تشکیل می دهد. زندگینامه ناپلئون هیل هم از این قافله سوا نیست.
هیل در طول زندگی خود چهار بار ازدواج کرد. بار اول مربوط به زمانی بود که تنها 15 سال داشت و به اجبار به این ازدواج تن داد. البته در کمتر از چند ماه این ازدواج از سوی قانون، باطل شد و هیل توانست به زندگی قبلی خودش ادامه دهد. همسر دوم هیل، نتوانست با کارهای عجیب او مثل رهاکردن شغل های خوب و کارآفرینی های بی حاصلش کنار بیاید و در طول یکی از ورشکستگی های او از وی طلاق گرفت. همسر سوم او که براساس گفته ها به هیل در نوشتن کتاب «بیندیشید و ثروتمند شوید» کمک بسیاری کرده بود، بعد از آنکه هیل توانست با درآمد حاصل از کتابش یک زندگی لوکس برای خودش بسازد از او طلاق گرفت و در این ماجرا نیمی از اموال هیل را با خود برد.
هیل از این ماجرا ضربه بزرگی خورد و مدتی را در آشفتگی سپری کرد تا آنکه با آخرین همسرش یعنی «آنی» آشنا شد. هیل با کمک آنی توانست دوباره خودش را جمع و جور کند و راهی برای بازگشت به مسیر موفقیت بیاید. هیل پدر سه فرزند هم بود.
چند نکته جالب درباره ناپلئون هیل
- با وجود آنکه عطش او برای تبدیل شدن به یک وکیل، او را به سمت نوشتن کتاب موفقیت سوق داد، هیچ وقت نتوانست مدرک خود در رشته حقوق را بگیرد. با وجود این او همیشه خودش را یک وکیل خطاب می کرد.
- ناپلئون هیل در دو کتاب «قانون موفقیت» و «بیندیشید و ثروتمند شوید» به صورت غیرمستقیم درباره قانون جاذبه و تأثیر شگفت انگیز آن روی زندگی مردم توضیح داد. بعدها «راندا برن» با تحقیقاتی که داشت این توضیح ها را در کنار نکته های ریز و درشت و استفاده از استادان زنده قانون جذب قرار داد و مستند «راز» را تولید کرد.
- هیل معتقد بود که 98 درصد مردم یا اصلاً به چیز به درد بخوری باور ندارند یا آنکه باورهایشان به چیزهای قدرتمند قوی نیست و دقیقاً به همین دلیل است که کارهای خود را نیمه کاره رها می کنند و به موفقیت نمی رسند.
- در زندگینامه ناپلئون هیل باید از فرزند او «بلر» هم یاد کنیم. ناپلئون از زندگی پسرش که به طور مادرزادی گوش نداشت، به عنوان منبع الهام بخش کمک گرفت و حتی توانست به او کمک کند تا مانند انسان های عادی گوش بدهد و حرف بزند.
- هیل به مدت 10 سال همراه با «دبلیو کلمنت استون» به شهرها و کشورهای مختلف سفر می کرد تا قوانین موفقیت و تجربه هایی را که از کار با این قوانین به دست آورده است، به گوش مردم جهان برساند.
- «جان سی. مکسول» کتاب «بیندیشید و ثروتمند شوید» را در فهرست «کتاب هایی که باید خوانده شوند» قرار داده است.
- «نورمن وینست پیل» از این دو فرد یعنی «ناپلئون هیل» و «کلمنت استون» به عنوان دو فردی که موهبت الهام بخشیدن و کمک کردن به مردم در وجودشان نهفته، یاد کرده است.
- «باب پراکتور» همیشه نسخه ای از کتاب «بیندیشید و ثروتمند شوید» را با خود به همراه دارد.
چه شایعاتی پیرامون ناپلئون هیل و کتاب هایش چرخ می خورند؟
در زندگینامه ناپلئون هیل، همواره با چند شایعه روبه رو می شویم. او یکی از اولین کسانی بود که به سراغ نوشتن کتاب های موفقیت رفت و برای این کار از ماجراهای زندگی خودش و چکیده حرف ها و راهنمایی هایی که در طول مصاحبه با افراد موفق به دست آورده بود کمک گرفت. بسیاری از کسانی که راهنمایی ها و روش های هیل را در زندگی خود به کار بردند، به موفقیت های بزرگی دست پیدا کردند. با وجود این، دو شایعه پیرامون هیل و ماجراهایش جاری است:
-
شایعه سانسور کتاب های ناپلئون هیل
شاید این مورد برای ما که سال هاست با طعم سانسور آشنا شده ایم، چیز غریبی به نظر نیاید. ولی برای کسانی که خارج از کشور ما زندگی می کنند موضوعی بسیار مهم است. برخی ادعا می کنند کتاب های ناپلئون هیل در طول زمان و حتی هنگام ویراستاری قبل از چاپ، سانسور شده اند و نکته های اصلی رسیدن به ثروت و موفقیت از آن حذف شده اند.
البته این ادعا با توجه به اینکه هیل تا زمان مرگش خودش مسئول نظارت بر روند ویراستاری و چاپ کتاب هایش بود و بعد از آن هم «بنیاد ناپلئون هیل» این مسئولیت را بر عهده گرفت، رد می شود. این کتاب ها از زمانی که هیل آن ها را نوشت تا زمانی که در کتاب فروشی ها آماده توزیع شدند دست نخورده باقی ماندند.
-
شایعه کلاه بردار بودن هیل
دومین شایعه ای که پیرامون زندگینامه ناپلئون هیل وجود دارد، دروغی بودن مصاحبه ها، افراد و ماجراهاست. با توجه به اینکه ناپلئون هیل از زندگی شخصی خودش با چاشنی موضوع های یاد گرفته از سال ها گپ و گفت با افراد موفق و حتی شکست خورده برای نوشتن کتاب هایش کمک گرفت، نمی توان چنین ادعایی را چندان جدی گرفت.
به ویژه آنکه این ادعا توسط یک سایت اینترنتی به وجود آمده اند. حتی اگر هیل در لابه لای سخنانش از قوه تخیل خودش کمک گرفته باشد که نمونه روشن آن را در کتاب «غلبه بر شیطان» می بینید باز هم نمی توان منکر تلاش واقعی هیل برای آموزش سازوکار رسیدن به موفقیت شد.
او زمانی شروع به نوشتن درباره موفقیت کرد که مردم، تشنه امید و یادگیری راه و رسم رسیدن به موفقیت بودند. برای آن ها که سهم خودشان را از کتاب های هیل برداشتند، خیالی بودن یا نبودن ماجراها اهمیتی نداشت؛ زیرا آن ها به راه کارهایی کاربردی نیاز داشتند و هیل این راهکارها را در اختیارشان می گذاشت.
نگاهی به چند سخن بسیار معروف از ناپلئون هیل
- کسی که بیشتر از دستمزدی که می گیرد کار می کند، به زودی بیشتر از کاری که می کند دستمزد می گیرد.
- هدف، رؤیایی است که ضرب الاجل دارد.
- نقطه شروع تمام موفقیت ها، اشتیاق است.
- ترس ها، چیزی بیشتر از تصوری ذهنی نیستند.
- اگر نمی توانی کارهای بزرگ انجام دهی، کارهای کوچک را به شیوه ای بزرگ انجام بده.
- صبر نکن، هیچ وقت زمان مناسب فرانمی رسد. از همین جایی که هستی شروع کن و با هر ابزاری که داری کار کن. در طول مسیر، ابزارهای بهتری پیدا خواهی کرد.
- ادیسون 1000 بار شکست خورد تا اینکه چراغ الکتریکی را درست کرد. با چند بار شکست دلسرد نشوید.
- تا زمانی که عادت دیدن خوبی ها به جای بدی ها را در خود شکل ندهی، هرگز نه به موفقیت خواهی رسید و نه به خوشحالی.
- یک ذهن مثبت به دنبال راهی برای انجام است، یک ذهن منفی به دنبال تمام راه هایی که نمی توان انجام داد.
- هیچ چیز به جز خودت، نمی تواند برایت موفقیت به ارمغان بیاورد.
- هیچ کس نمی تواند در فعالیتی موفق شود که از آن خوشش نمی آید.
- هر چیزی که ذهن انسان بتواند تصور و باور کند، می تواند به آن برسد.
- ابتدا اندیشه می آید، بعد سازمان دهی آن اندیشه به ایده ها و طرح ها، بعد تبدیل آن طرح ها به واقعیت. آغاز هر ماجرا، همان طور که می بینید در ذهن شماست.
در زندگینامه ناپلئون هیل چه گفتیم؟
- ناپلئون هیل در خانواده ای بسیار فقیر به دنیا آمد و قبل از اینکه 10 سالش بشود، مادرش را به دلیل سوءتغذیه از دست داد.
- هیل با از دست دادن مادرش و بی توجهی های پدرش به پسربچه ای سرکش تبدیل شد.
- پدر هیل دو سال بعد از مرگ همسرش با بیوه یک مدیر مدرسه ازدواج کرد. این زن با نگرش متفاوتی که داشت توانست هیل را از یک کودک لجباز و فراری از مدرسه به بچه ای آرام و عاشق مطالعه تبدیل کند. پدر هیل هم تحت تأثیر همسرش قرار گرفت و یک دفتر روزنامه راه اندازی کرد.
- آغاز فعالیت جدی هیل در زمینه روزنامه نگاری با استخدام شدن در دفتر روزنامه پدرش شروع شد.
- هیل به دلیل نیاز به پول برای پرداخت شهریه دانشگاه حقوق با اندرو کارنگی مصاحبه کرد. آنجا بود که کارنگی پیشنهاد مصاحبه با افراد موفق و نوشتن کتاب قوانین موفقیت را با او در میان گذاشت.
- ناپلئون برای امرار معاش در کنار مصاحبه هایی که انجام می داد به شغل های گوناگونی دست زد که تقریباً در همه آن ها به شکست خورد.
- هیل دلیل شکست خود را زیر پا گذاشتن کشش قلبی و در نظر گرفتن اهدافی بیان کرد که هیچ اشتیاقی برای رسیدن به آن ها نداشت.
- هنگامی که ناپلئون هیل شروع به نوشتن کتاب های موفقیت کرد، توانست به ندای قلبش پاسخ بدهد و از آن زمان بود که معجزه ها یکی پس از دیگری وارد زندگی او شدند.
- ناپلئون هیل و نوشته های او یکی از پایه های کتاب و مستند «راز» نوشته «راندا برن» هستند.
نظر شما چیست؟
حالا که زندگینامه ناپلئون هیل را خواندید، چقدر با حرف او که همسونبودن اشتیاق قلبی با اهداف می تواند زندگی انسان را به سختی بکشاند موافق هستید؟ شما چطور؟ به ندای قلبتان گوش می دهید یا عقلتان؟